عادات و اطوار بلبل
عادات و اطوار بلبل
علامه سید محمد کاظم "بلبل" به صورت حدیث مبارک پیامبر بزرگوار اسلام "الفَقرُ فَخری" زندگی می کرد. اکثر کارها را خودش انجام میداد و از پوشیدن لباس های گرانبها اجتناب میکرد و گاهی وقت هم سربرهنه و پابرهنه در بازار دیده می شد. به سماوار "قهوه خانه" می نشست و چای می خورد. چون ارازل به پای منبر نمی آمدند خودش به سماوار ها رفته مثل انها می شد و با صحبت های خود آنها را به نماز و روزه و طاعت و عبادت تشویق میکرد. او فکر میکرد که چگونه در دل مردم نفوذ کند. به همین خاطر لباس غریبانه می پوشید. یخن را گاهی بند و گاهی باز می گذاشت. نماز را در خلوتها و گاهی در جمعیت ها می خواند. اما بسیار با خضوع و خشوع و قرائت صحیح خالی از ریا و خودبینی، بعد از هر نماز در جبینش نوری دیده می شد. اکثر اوقات بیکاری را قرآن تلاوت میکرد. در مشکلات امور یکی دو سه سوره قرآن میخواند و بعد از خداوند استعانت می جست. پاکی و پاکبازی را دوست می داشت. شعر را خوش داست و از هرشاعری به سمع قبول می پذیرفت. کودکان کوچه را پول میداد و با ایشان مزاح و ملاطفت می کرد. فقرا و مساکین و ریش سفیدان را بسیار نوازش و احترام میکرد. خصوصاً از ایتام با خبری کرده و البسه ی مناسب برای شان تهیه می کرد. برای مغرضین از پا افتاده و روزگار دیده، پول و غذای مناسب و آذوقه ی لایق و بسیار فراهم مینمود. دیده شده که در بهار و زمستان به پشت خود به خانه ی شان آذوقه می رساند. حتی اینکه تا به ده افغانان و کوچه های شهر هم دیده شده که آذوقه می برد.
با مردم با خنده و مزاح و خوشرویی پیشامد می کرد و بی تکلف زندگی می نمود. از بالا و اینجا و انجا نشستن بدش می آمد و با سادگی و بی تکلف خوش بود. مجلسی عاری از ریا و خالی از غرض داشت. خصوصاً در سیاست ملک و حکومت هیچ مداخله و حتی سخن نمی گفت. اگر احیاناً سخنی به میان می آمد به دلایل آیات و احادیث وانمود میکرد که این چیز ها وظیفۀ مشروع ما نیست. از کارهای رسمی می گریخت و از مکروهات اجتناب می ورزید. انچه در شریعت مباح و سنت بود به جا می آورد. او چوب بادامی در دست می گرفت و کبوتر نگهداری میکرد و با دستان خویش برای پرنده ها آب و دانه می انداخت.
مجلس بلبل جذاب و صحبتهایش جالب و پر از حکمت و پند و موعظه بود. گاهی اوقات فکاهیات بسیار مضحک اما خالی ار طعن و ایما و اشاره در چوکات ادبیات و اخلاق می گفت. با بازاری ها به طرز خود شان مزاح و صحبت میکرد و ایشان را خوش می نمود. در بین صحبتهایش از شعر و بیت مناسب حال و آیات و احادیث شاهد مثال می اورد و اشعار عربی و فارسی تحکیم و تکیه گاه کلامش بود. و تکیه کلام بلبل همیشه این بیت بود:
در گلستان بلبل و در انجمن پروانه باش ==== هرکجا دام تماشایی که بینی دانه باش
بلبل علما و دانشمندان را بسیار توقیر و احترام میکرد و با ایشان صحبت علمی و ادیبانه میکرد. مطابق شأن آنان مدیحه خوانی و مناقب خوانان را دوست میداشت. از امساک و مردم ممسک بدس می امد. جوانمرد و بذال و بخشنده و کریم النفس و سخی طبع بود. او در طول عمر خود مدح و ثنای کسی را نکرد جز حمد خدا"ج" و نعت رسول "ص" و مدح ائمۀ اطهار "ع" را. غزلهای عشقی عاری از حقیقت دارای خط و خال و تعریف چشم شهلا و قد رعنا و روی زیبا را نگفت و عکس خود را اجازه نداد که بگیرند و عقیده ی او این بود که پیغمبر"ص" به جز معبود حقیقی کسی را حمد و ثنا نکرد و تصویری از خود نگذاشت.
لذا امت او پیرو او باید باشد. اقوال و افعال ان حضرت را سرمشق حیات خود قرار داده لحظات را دایماً در پی حقیقت گویی و حقیقت پویی بود. با این خصال وعظ و موعظه و تبلیغ "بلبل" زمینه را برای وعظ و مواعظ جالبتر آماده ساخت و مردم را به استماع خیر و شر دانسته کرد. مستحبات و فرایض را به مردم فهمانید و مخلوق را با خالق آشنا کرد. گناه و آتش و ثواب و جنت را برای مردم فهماند و خود به سرودن مدح و منقبت و حمد و نعت پرداخت. مناقب خوانان شب جمعه چنانچه رسم است تا صبح مدح و مناقب می خواندند و بلبل از شنیدن آن لذت می برد و تا صبح خواب نمی رفت و از استماع خوش بعضی از مناقب خوانان مست می شد و شعری خودش پایکوبان میخواند که این شعر حافظ وصف حال او بود:
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است ===== حــــــــــالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
در حالیکه او همیشه این شعر را میخواند:
ترسم که عشق در غم ما پرده در شود ===== این راز سر به مهر به عالم ثمر شود
حمد و نعت و مناقب اما بسیار شاداب، سلیس، فصیح، بلیغ و رسا و بکر می سرودکه تا حال به خاطر هیچ ادیبی خطور نکرده و استادان عالی مقام، ان نکات و مطالب را در میدان ادب نیاورده است. شعر "بلبل" سلیس و روان، مضامین اش بکر، مطالب اش عام فهم، قوافی و ردیف اش دلکش، مدح و حمد و نعتش جالب و جذاب ، مثالش زنده، استعاره و مبالغات اش زودرس، مبتدا و خبرش ارزنده و طرز سخن و اداهایش متین ، مطابق ذوق سلیم روز و همزمان با زمان بود. خلاصه در فن شعر و ادب در سرودن اشعار مستزاد و مخمس و مسدس و مرصع و قصیده و مثنوی و رباعی و بحر طویل در آن روزگار نظیر او فلک پیر نیاورده ، چنانچه خود می گوید:
عالمی طوطی شد، اما هیچکس بلبل نشد ==== گر شدی بلبــــــــــــل بگو او بلبل کابل نشد
و در این فنون نیز شعر گفته و لیاقت علمی را ثابت کرده که استاد بی نظیر زمانه و قهرمان فن و شعر و ادب است. در تقوا و عبادتِ او عقل متحیر و در سخاوت و شجاعتِ او مردم مصداق بودند. در شعر و ادبِ او زبان ها قاصر ، در سیاست عرفانی او همه حیران کلام و سیاق شعرش در همه ابواب صدق سخن ما را می فهمند که اغراق و مبالغه نگفته ایم و مداهنه و تملق ننموده ایم؛ زیرا او زنده نیست که به تملق ما شاباش بگوید و یا جایزه ای دهد.
حقیقت است که یک تاریخ نویس مجبور است راست بگوید و راست بنویسد. خصوص مؤرخی که بیست و چار ساعت با او بوده چون شاگرد اهل، هیچ رازی و خصوصیتی را از من پنهان نمیکرد.
اعیان و اشراف انجمن ادبی کابل چندین بار نمونه ی شعری او را خواستند با سوانح اش ، اما او راضی نشد. آمدند عکس او را بگیرند، اما او اجازه نداد، اما با اصرار زیاد علاقهمندان، خلاصه ی سوانح خود را نوشت و به ایشان داد که استفاده ی کافی نمی شود. در این سوانح از بسیاری فضایل اندکی ذکر شده ، لذا بر روح ان مرد یگانه اتحاف دعا و درود تقدیم و از خدای بزرگ مقام معنوی او را در حضور اجداد طیبین و طاهرینش مسألت می نمایم. این مرد بزرگ و نام آور با یک زهد فوق العاده و محیر العقول در خطه ی کابل مدت ۳۰ سال کم و بیش زندگی کرد. اما با عالم افتخار و خدمت به ایتام و مساکین و نور عرفان و دانش را در میان توده ای ظلمت دیده و رنج کشیده پخش کرد.
سرانجام "بلبل" به درد بی درمان سینه و قولنج به عمر ۶۳ سالگی در سال ۱۳۲۳ شمسی داعی اجل را لبیک گفت. روحش با اعلی علیین در بهشت حضور امیر مومنین علی "ع" متصل و بدنش در جواز مزار حضرت سید مرد پاچا بالا جوی چنداول با خواندن مناقب خوانان و رفقا و موالیان با مشایعت هزارها نفر از خود و بیگانه با دیدۀ پر اشک به اتحاف دعاها و تلاوت قرآن شریف به رسوم اسلامی به خاک سپرده شد که حالا مزارش زیارتگاه عام و خاص است. روحش شاد و یادش گرامی باد!
انا لله و انا الیه راجعون